خداحافظ همین حالا.....

چو بر شکسته صبا زلف عنبر افشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می کشد از روزگار هجرانش
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست
ولی زشرم تو در غنچه کرد پنهانش
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
جمال کعبه مگر عذر ره روان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
بدین شکسته بیت الحزن که می آرد
نشان یوسف دل از چه زنخدانش
بگیرم آن سرزلف و به دست خواجه دهم
که سوخت حافظ بی دل ز مکر دوستانش
دوستان عزیزم دست تقدیر برآن شد که من هم راهی سفر کعبه دلها شوم از همه شما می خوام که برام دعا کنید که وقتی برگشتم براتون ننویسم :
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی
از همه دوستان التماس دعا دارم